سخنان دلسوزانۀ دکتر اصغر دادبه در نشست علمی نقد و بررسی کتاب کارنامۀ فياض (15 اسفند 1402 – تهران) را بايد بارها شنيد (از اينجا بشنويد)؛ آنجا که از ادبيات گفت و تأثيری که در روح و روان افراد میگذارد و آنها را به زندگی بهتری سوق میدهد:
«شما به طبيبان قديم نگاه کنيد که اهل شعر و ادب بودند، و آنهايی را ببينيد که فقط میتوانند جِرّ بدهند؛ من در اين قضيه باريک شدهام که اينها با هم فرق دارند. در ميان همين طبيبان جديد هم، آنهايی دلپذيرتر و موفقتر هستند و رفتار انسانیشان مکمّل حرکت درمانی آنها است که ارتباطی با ادبيات دارند و با اين مفاهيم خداحافظی نکردند».
دکتر دادبه با خطرناک توصيف کردن موقعيت کنونی برای ادبيات، و يادآوری اين نکته که بايد جلو کلنگی شدن ادبيات را گرفت، به مسئوليت خانوادهها در آشتی با ادبيات فارسی اشاره کرد و گفت:
«اگر روزی هفت هشت دقيقه، يک جملۀ گلستان يا يک بيت از يک شاعر بزرگ را برای بچههايمان بخوانيم، ياد میگيرند؛ مگر مولا علی نفرمود: انسان دشمن چيزی است که نمیداند؟ مفهوم مخالفش هم اين است که دوست چيزی است که میداند».
باز هم ياد دکتر طريف خالدی افتادم که در «زيستن با کتاب» نوشته است:
«کاش روزی استادان و دانشجويان دانشکدههای مهندسی و پزشکی و اقتصاد هم دريابند که وقتی از انديشۀ نقادانۀ نهفته در بطن علوم انسانی سخن میگوييم، از اين سخن میگوييم که تدريس دانشهايی نظير ادبيات و تاريخ و فلسفه و علوم اجتماعی در دانشکدههای ما و حمايت از اين ايده، ناگزير به پرورش زنان و مردانِ پزشک و مهندس و اقتصاددانی میانجامد که میتوانند نقادانه بينديشند، منطقی تحليل کنند و خلاقانه به تخيل بپردازند؛ فرايندی که در نهايت، به استنباطی درست و سريع برای حل مشکلات پيش رویِ آنان خواهد انجاميد».